۱۳۹۶ آذر ۱۷, جمعه

کشکول طبسی

                                                                       

                                                              کشکول طبسی 





درروزگاری پیش ازاین که هنوزپای ماشین به زندگی ایرانیان بازنشده بودمردم جهت حمل مصالح ساختمانی ازقبیل گچ وخاک وآجروآهک ازالاغ استفاده می کردندوجماعتی راکه این شغل راپیشه خودکرده بودندالاغدارمی نامیدند

درمیان این صنف شخصی به اسم عباس گچی وجودداشت که صاحب بیشترازپنجاه الاغ بودوبرای خودش صاحب اسم ورسمی بود..
عباس گچی آدم خوش مشرب ومردم داری بودوهمه اورابخاطردرست کاریش دوست داشتندوباوجودیکه اومشروب زیادهم میخوردوهمیشه دنبال الاغ هایش درحال جابجایی مصالح باصدای دلنشینش آوازهم میخواندبااینحال مردم کاری باخصلت مشروب خواری اونداشتند
دست برقضابعدازمدتی به هردلیلی ورشکست می شودوازمال دنیاهیچ چیزی برایش باقی نمی ماندومجبوربه فروش الاغ هایش می شودودیگرهیچ دارایی وثروتی برایش باقی نمانده وبناچارمحل زندگی خودراترک نموده وعازم سفری بدون مقصدباجیب خالی وبدون هیچ امیدی وبقول معروف سربه بیابان میگذارد
پس ازطی یکی دوروزپیاده روی،تشنه وگرسنه به شهرکوچکی میرسدوبخاطراینکه جایی نداشته واردمسجدجامع شهرمیشودودرگوشه ای مینشیندوتاچندروزتوسط خادم مسجدپذیرایی مختصری میشودوکم کم واردصف نمازجماعت شده وساکن مسکن میشودودراین مدت به خطبه های ملای مسجدگوش داده وازقران وکتاب های مذهبی مسجدجهت کسب دانش مذهبی استفاده میکندوخیلی زوددردل مردم جابازمیکند
پس ازمدتی ملای مسجدفوت نموده ومردم اورابه عنوان جانشین ملای فوت شده بعنوان امام جماعت انتخاب میکنند
روزگاربدین منوال میگذردوبعدازحدودچهاریاپنج سال گذریکی ازهمشهری های سابق اوبه همان شهرمی افتدوبرای ادای نمازجمعه وگوش دادن به خطبه های آن عازم مسجدجامع میشودوقبل ازنمازبه صدای دلنشین موعظه وتلاوت قرآن توسط ملای مسجدتوجهش جلب میشودوباکمی فکرکردن شک میکندکه آیااین چهره همان عباس گچی است یانه؟
بعدازاتمام نمازبلافاصله سراغ اورفته وبعدازسلام واحوال پرسی میگوید: حاج آقاشماشباهت بسیارزیادی بایکی ازآشنایان سابق من داریدبه اسم عباس گچی..
پاسخ میدهد: من همان عباس گچی هستم که میگویی
شخص میگویدآخرچطورمیشودیک آدم عرق خورکه همیشه کارش پشت سرالاغ هاوآوازخواندن بودکارش به اینجابرسدکه به یک مردخداوروحانی تبدیل شود..این یک معجزه الهی است
عباس میگوید: زیادشلوغش نکن وهندوانه زیربغل من نگذار...من هیچ فرقی نکرده ام همان عباس گچی هستم
تنهافرقی که پیش آمده جابجایی من والاغ هاس...قبلامن پشت سراونابودم ،الان اوناپشت سرمن هستن...همین!!!