۱۳۹۹ آذر ۴, سه‌شنبه

سالروز جنایت آتش زدن کریمپور شیرازی در زندان قصر و جان باختن وی در راه آزادی و استقلال

  1.  

کریم پور شیرازی نخستین شماره نشریه خود یعنی «شورش» را در بهمن ماه ١٣ خورشیدی در تهران منتشر کرد. این هفته نامه پس از آن، به دلیل مبارزه علنی با حکومت و شخص شاه به محاق توقیف رفت. اما او با عناوین دیگر نظیر فریاد ایران، قیام ملت، مرد وطن، ندای البرز و مهر میهن کار مطبوعاتی خود را آمیخته با مبارزه ادامه داد!

کریمپور شیرازی
کریمپور شیرازی

سال انتشار نشریه شورش از جمله بدترین سال‌های زندگی سیاسی این ملت بود؛ چون از یک سو، ملت ایران به رهبری دکتر مصدق فریاد «ملی شدن صنعت نفت» را بلند کرده بود، و از دیگر سو، سپهبد رزم‌ آرا، نخست‌ وزیر وقت، تلاش می‌کرد تا این فریاد را در نطفه خفه کند.

در چنین شرایطی بود که کریم پور بپاخاست و در سرمقاله نخستین شماره روزنامه شورش مورخ ۲۳/۱۱/۱۳۲۹ نوشت: «… یک بار دیگر با کمال صراحت و مردانگی آشکارا و علنی فریاد می‌زنم: ای مردم، اگر طالب سعادت خویش و خوشی ایران و ایرانیان هستید، چاره منحصر به فرد، فقط یک شورش و انقلاب خونین است. در صورتی که از مرگ سرخ بترسید، با روی سیاه و در برابر کاخ‌های سفید سر به فلک کشیده، از گرسنگی و بدبختی خواهید مرد. باید بین مرگ شرافتمندانه و زندگی ننگین یکی را انتخاب کنید من که مرگ شرافتمندانه را انتخاب می‌کنم. »

سرمقاله‌های شورش که توسط کریم پور شیرازی نوشته می‌شد از اهمیت فوق‌العاده‌ای در میان سایر مطالب روزنامه برخوردار بود و سایر مطالب را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. اصولاً بیشترین شهرت کریم پور به خاطر نوشتن همین سرمقاله‌هایش بود. «من به قرآن مجید سوگند یاد کرده‌ام که چیزی جز به منفعت ملت ایران نگویم و سطری جز برای آسایش مردم ننویسم.»

کریم پور در یکی دیگر از سرمقاله‌هایش نوشت: «ای مردم، اگر طالب سعادت خویش و خوشی ایران و ایرانیان هستید، چاره منحصر به فرد، فقط یک شورش و انقلاب خونین است!»

کریم پور شیرازی در روزنامه پر طرفدار شورش در انتقاد از اشرف پهلوی می‌نویسد: «مردم می‌گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند. مردم می‌گویند این پولهایی را که اشرف به نام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل، تراخمی و بی‌سواد این مملکت فقیر و بدبخت می‌گیرد به چه مصرفی می‌رساند؟…

مردم می‌گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه، مقننه و اجرائی این مملکت دخالت نا مشروع می‌کند. چرا خواهر شاه دادستان تهران را احضار کرده و نسبت به توقیف ملک افضلی جنایتکار و آدم‌کش اعتراض کرده و دستور تعویض بازپرس را می‌دهد؟

چرا باید یک نفر مفتخور نالایق به نام همسری خواهر شاه، دربار سلطنتی یک مملکت تاریخی را ملعبه عیاشی و خوش‌گذرانی خود قرار دهد؟…

شاه اگر با طرد اشرف، فاطمه و احمد شفیق عرب و هیلر آمریکایی افکار عمومی را تسکین ندهد، عاصیان جان به لب آمده و کارد به استخوان رسیده، ناچار خواهند شد برای حفظ استقلال و آبروی ایران کاری بکنند که ملت قهرمان و بزرگ فرانسه با دربار و لوئی شانزدهم کردند.حال خود دانید با آتش و قهر و نفرت مردم.»

پس از انتشار این مقاله، امیرمختار کریم پور نامه تهدیدآمیزی را دریافت کرد که کلیشه آن را در روزنامه به چاپ رساند: «… ای مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی برنداری، عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه محمد مسعود می‌خواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می‌گوئیم، اگر دست از مبارزه با ما برنداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش.»

کریم پور موفق شد ٨٨ شماره نشریه شورش را تا ٢۴ مرداد ماه ١٣٣٢ منتشر کند و در ٢۶ مهر ماه او را به جرم هواداری از دولت دکتر مصدق دستگیر کردند!

سرانجام کریم پور شیرازی به عنوان اعتراض پنج روز اعتصاب غذا کرد و در این مدت به حدی ضعیف و لاغر شده بود که قدرت نشستن و حرف زدن هم نداشت .

کریم پور شیرازی ساعت ۳ بامداد روز دوشنبه ۲۴ اسفند ماه ۱۳۳۲ در میان شعله‌‌های آتش سوخت و ساعت ده صبح به بیمارستان برده شد و ساعت ۴ بعدازظهر همان روز، خبر جان‌باختن او منتشر شد. آنگاه این خبر دهان به دهان نقل شد که: «به دستور اشرف، ابتدا کریم پور را با گلوله زدند و سپس پیکر نیمه‌جانش را آتش زدند و او را در میان شعله‌های آتش سوزاندند و بدین‌ترتیب، دست به انتقام‌ جویی از نیش قلم یک روزنامه‌ نگار زدند.»

اینچنین بود که نام کریم پور شیرازی در تاریخ ایران پرآوازه شد؛ کسی که با قلم خویش آغاز کرد؛ اما پرونده مبارزاتش علیه استبداد را با خون خویش بست و در تاریخ مبارزات مردم ایران با دیکتاتوری به یادگار گذاشت

۱۳۹۹ شهریور ۱۳, پنجشنبه

فرخی یزدی 

هر که شد خام به صد شعبده خوابش کردند

هر که در خواب نشد خانه خرابش کردند

پشت دیوار خری داغ نمودند و بما

وصفی از طعم دل انگیز کبابش کردند

گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت

دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

بازی اهل سیاست که فریبست و ریا 

خدمت خلق ستمدیده خطابش کردند

اول کار بسی وعده شیرین دادند

آخرش تلخ شد و نقش بر آبش کردند

آنچه گفتند نشود سرکه نیکو و حلال

در نهانخانه تزویر شرابش کردند

ز که نالیم که غفلت و نادانی ما

آنچه سرمایه ایجاد سرابش کردند

لب فرو بسته ز دردیم و پشیمانی و غم

گر چه خرسندی و تسلیم حسابش کردیم 

۱۳۹۹ اردیبهشت ۸, دوشنبه

زندگی‌نامه مشتاق علیشاه کرمانی

مشتاق علیشاه « میرزا محمد تربتی» (وفات: ۱۲۰۶ هـ . ق)
نامش میرزا محمد تربتی و به مشتاق علیشاه ملقب بود. او از چهره های سرشناس عرفان و شعر ادب و هنر به شمار می رود مدفن او در میدان مشتاقیه زیارتگاه اهل عرفان است. سیم مشتاق سیم چهارم ۳ تار از یادگارهای اوست.

مقبره مشتاق علی شاه
همه ما اعتقاد به وجود نظامی قانونمند بر جهان هستی داریم.نظامی که دادستان آن خداوند متعال است.هیچ کس تا به حال نتوانسته  از محکمه  عدل الهی فرار کند چرا که خداوند خود فرموده که در کمین ستمگران نشسته.یکی از حکایت هایی که بر این مطلب صحه میگذارد ماجرای قتل مشتاق علیشاه کرمانی است که اتفاقا با فتوای امام جمعه شهر کرمان ملاعبدالله مجتهد حدود ۲۲۰ سال پیش اتفاق افتاده است.گر چه بعد از این واقعه نام مشتاق به نیکی ماند و اکنون مقبره او در کرمان زیارتگاه اهل دل است و از ملا عبدالله مجتهد  و خاندانش نامی جز (( ملا عبدالله سگو)) به لهجه کرمانی نماند.اما این قتل پیامدهایی داشت که واقعا عبرت آموز و شنیدنی است:
مشتاق علی شاه در کرمان
در اواخر حکومت کریم خان زند سید معصوم علیشاه دکنی عده ای از یاران خود را مامور رسیدگی به امور دراویش نعمت الهی در ایران نمود.در بین این مریدان مشتاق علی شاه مامور کرمان شد.مشتاق در کرمان ماند و کارش رونق گرفت.جمع کثیری به مشتاق گرویدند از جمله عده ای از روحانیون شهر کرمان که معروف ترین آنها میرزا محمد تقی کرمانی (مظفر علیشاه) بود.این میرزا محمد تقی کسی بود که به روایتی وقتی می خواست به مسجد برود ۱۲ نفر قرآن خوان در دو طرف او قرآن قرائت می کردند تا به مسجد برسد.اتفاقا میرزا محمد تقی چنان در مخالفت با متصوفه تعصب می ورزید که هرگز با ایشان نمی نشست و حتی دیگران را هم از مجالست با صوفیه منع می نمود.
روزی یکی از کسبه کرمان که روضه خوانی سالانه داشت علمای شهر را هم دعوت نمود.علما در صفه ای خاص نشسته بودند که مشتاق بی خبر وارد مسجد شد و در زاویه ای مقابل ملا محمد تقی نشست.هنگامی که سفره گستردند ملا محمد تقی دست دراز نکرد و سایر علما هم دست نزدند.صاحب نذر که مردی بازاری و متدین بود از علت سوال کرد و تاکید کرد جای احتیاط نیست چون تمام مخارج سفره از کسب حلال به دست آمده و ذره ای از آن به ناحق نیست.ملا محمد تقی اشاره به مشتاق کرد و گفت که : “قرار نبود درویش بر این سفره باشد”.مشتاق شنید نگاه معنی داری به ملا محمد تقی کرد و گفت : “حاجی اگر سفره مولاست که بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست!!! درویش و غیر درویش ندارد”.سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت.می گویند نگاه مشتاق در ملا محمد تقی اثر کرد و همه حاضرین متحیر بماندند اما از فرط ناراحتی کسی نتوانست دست به غذا ببرد.ملا محمد تقی عبای خود را برداشت و در پی مشتاق روان شد و در اوایل کوچه ماهانی به مشتاق رسید که بر قبری چمباتمه زده بود هر چه اصرار کرد درویش باز نگشت.اما از آن روز ملا محمد تقی متحول شد تغییر مشرب داد و دیوانه عشق شد و در راه سلوک و عرفان افتاد و بعدها مظفر علیشاه لقب گرفت و حتی دیوان شعر خود را به نام مرشد خود ((دیوان مشتاق)) نام نهاد.
                                          هر که شد خاک نشین برگ و بری پیدا کرد
                                            دانه در خاک فرو رفت و سری پیدا کرد
بدین طریق ملا محمد تقی که از بزرگان علمای کرمان بود مفتون درویشی به نام مشتاق شد.گرویدن ملا محمد تقی به مشتاق در افکار عمومی شهر کرمان سخت اثر کرد.همین امر مقدمات قتل مشتاق را فراهم ساخت.باری مشتاق روزها را در حجره ای در کنار مسجد جامع می گذراند و به قرآن خوانی مشغول بود. صوتی بس خوش داشت و به قول وزیری  تار را در نهایت امتیاز میزد.مخالفان و به خصوص روحانیون که بازار درویش را گرم دیدند؛در فکر نابودی او افتادند نقطه ضعف مشتاق از نظر آنها نواختن ساز بود و حاسدان و مغرضین شایع کرده بودند که درویش آیات قرآن را همراه با ساز می خواند.تا بالاخره متعصبین مقدمات صدور فتوای قتل مشتاق را توسط ملا عبدالله مجتهد فراهم آوردند که در مطلب بعد به جزئیات قتل مشتاق و پیامدهای آن می پردازیم.
                           تا دل مرد خدا نامد به درد                          هیچ قومی را خدا رسوا نکرد

مشتاقیه …               
مشتاق علیشاه که نام اصلی اش میرزا محمد تربتی است، جوانی خوش سیما و برازنده و از مریدان  شاه نعمت الله ولی بود که از اصفهان به کرمان کوچ کرد و در این شهر ساکن شد. او هنرمندی شوریده بود که هم شعر می سرود و هم سه تار را به مهارت می نواخت، و اصلا ً نام او با نام سه تار عجین است چرا که وی یک سیم به سیم های سه تار افزوده که به نام وی، «سیم مشتاق» نامیده می شود. می گویند این درویش هنرمند، روزها روی پله های مسجد جامع کرمان می نشست و آیات قرآن را به همراه صوت مؤثر سه تار، از بُن جان، تلاوت می کرد. از این رو پس از مدتی مریدانی بسیار یافت که پر آوازه ترین آنها همان ملا محمد تقی کرمانی، معروف به « مظفر علیشاه» بود.اما هر چند که پیروان مشتاق رو به افزونی می گذاشتند، بر تعداد دشمنان او هم که در صدد قتلش بودند، اضافه می گردید که در صدر آنان ملا عبدالله نامی بود که مجتهد شهر بود و از همه گردنکش تر و خونی تر می نمود و هر دم در پی بهانه می گشت تا اینکه روز بیست و هفتم ماه رمضان ۱۲۰۶شمسی، هنگامی که بر منبر بود، مشتاق علیشاه وارد شد و در گوشه ای به عبادت مشغول گشت. ملا عبدالله چون شنیده بود که وی قرآن را با نوای سه تار تلاوت می کند، از  همان بالای منبر حکم به سنگسار کردن و قتل مشتاق علیشاه داد و خود پیش افتاد.
درویش را گرفتند و در مکانی که امروز شبستان مسجد جامع است، و در آن روز تلی بود به نام «تل خر فروشان» در گودال افکندند و به سنگ زدن پرداختند. یکی از مریدان مشتاق به نام جعفر خود را به روی او انداخت تا در امانش بدارد، اما به او نیز رحم نکردند و او هم کشته شد و ملا محمد تقی (مظفر علیشاه) زمانی رسید که کار از کار گذشته بود…، پس هنگامی که آن صحنه ناگوار را دید گفت:« شهری خون بهای مشتاق است» . 
بعد از مرگ مشتاق، ملا عبدالله که بانی مرگ او بود به «ملا عبدالله سگو» معروف شد، چون هنگام مرگ زمانی که دید لب های مشتاق علیشاه هنوز تکان می خورد و «یاهو» می گوید، به او نزدیک شد و  با لهجه کرمانی گفت: « سگو! هنوز هم یا هو می گویی؟ » و عجیب اینکه این لقب آز آن به بعد روی او و اقوامش ماند و مردم آنها را خاندان «عبد الله سگو» می نامیدند.
مدفن مشتاق علیشاه که از خلوص و صفای خاصی بهره دارد، در کرمان به «مشتاقیه» معروف است.
به گفته دکتر باستانی پاریزی بعد از سال ها، مرحوم عباسعلی کیوان قزوینی که از نفوذ کلام و تأثیر نفس بهره بسیار داشت، در همان مسجد جامع کرمان که چندین هزار جمعیت کرمانی در آنجا جمع بودند، واقعه قتل مشتاق علیشاه و سنگسار کردن او را توسط مردم کرمان، نقل می کرد و چنان مؤثر نقل می کرد که مثل واقعه عاشورا همه مردم به گریه افتادند. پس در آخر منبر گفت: « مردم این بود واقعه قتل مشتاق توسط اجداد بزرگوار شما!!! حالا گمان می کنم وقت آن رسیده باشد که وجوبا ً همه شما یک لعنتی به روح پدران خود نثار کنید! ». و عجیب اینکه مردم تحت تأثیر کلام او، در جواب «پیش باد! » 
را چنان بلند و همگانی گفتند که انگار به روح پدرانشان صلوات یا رحمت می فرستند!!!!!
چرا مشتاق علیشاه یک سیم به (سه تار ) افزود؟
از اصول بنیادی نوازندگی سازهای زهی، مضرابی موسیقی ایرانی ، آن است که هیچ گاه نغمه ای (نتی) به صورت تنها اجرا نمی شود .
بلکه همیشه با یک صدای واخوان پشتیبانی می شود (( واخوان عبارت است از اجرای مداوم یک یا چند صدا در طول اجرای قطعه )) تقریبا” در تمامی سازهای زهی مضرابی مانند انواع تنبور ، دو تار در موسیقی نواحی معاصر ایران در مناطق مختلف خراسان (شمال شرق )
گلستان(ترکمن) مازندران ، کرمانشاه ،آذربایجان ( شرقی و غربی ) آن است . که همواره یکی از سیمها وظیفه اجرای ملودی و دیگری که معمولا”به فاصله چهارم و یا پنجم نسبت به سیم اول کوک شده نقش واخوان را به عهده دارد .
در نوازندگی سه تار معاصر به شیوه قدما نیز مضراب به گونه ای نواخته می شود که همواره هنگامی که سیمی به ارتعاش در می آید سیم بالای آن نیز به عنوان واخوان به ارتعاش در می آید. با اضافه شدن سیم مشتاق در حقیقت سیمهای سه تار متشکل از سه (( دوتار )) گردید.
۱- سیم اول از جنس فولاد با واخوان سیم دوم از جنس برنج.
۲- سیم دوم از جنس برنج با واخوان سیم مشتاق از جنس فولاد.
۳-سیم سوم مشتاق از جنس فولاد ، واخوان سیم بم از جنس برنج.
در واقع سیم مشتاق واخوان سیم دوم و سیم بم می باشد.و جالب اینکه نوع سیمی را که مشتاق علیشاه انتخاب نمود باعث شده که هرجفت از سیمها متشکل از دو جنس سیم فولاد و برنج شو